لیک اگر پند من آری به گوش


مصلحت آن ست که مانی خموش

چل شد و درین جهت آمد نشست


پیش مبین بیش که افتی به شست

تو بت توبه ست ، گرانی مکن


روی به پیر یست، جوانی مکن

بار خدایا! من غافل به راز،


این ورق ساده که بستم طراز

گر چه که امروز جمال من ست


عاقبت الا مر وبال من ست

عفو کن آن را که رضای تو نیست


تو به ده از هر چه برای تو نیست

چون زتو شد این همه ناچیز چیز


هم تو کنی در دل خلقی عزیز

عیب شناسان به کمین من اند


بی هنر ان جمله به کین من آند

تو به کرم ، عیب من عیب کوش


در نظر عیب شناسان بپوش